شيطوني هاي پسري
عزيز دلم اين روزا كاملا وجودت رو درونم احساس ميكنم و خيلي از بودنت و تكون خوردنهات لذت مي برم. وقتي كه با قدرت تمام اون پاهاي كوچولوت رو نثار شكم ماماني ميكني غرق در لذت ميشم ديروز از صبح كه سركار بودم خيلي شيطوني كردي و لگد زدي توي خونه هم مرتب به شكم ماماني لگد ميزدي اولش ترسيدم گفتم شايد جات راحت نيست كه انقدر بي تابي ميكني و تكون ميخوري اما بعد فهميدم كه نخير گل پسر ميخواد از مامان و باباش دلبري كنه . شب هم قبل از خواب برات داستان خوندم و تو هم بعد از تموم شدن داستان شروع كردي به شيطوني و بازيگوشي ميدونم كه با اين كار ميخواستي به ماماني نشون بدي كه بيدار بودي و همه داستان رو گوش كردي. قربونت برم كه از الان انقدر قشن...